جدول جو
جدول جو

معنی بی جواز - جستجوی لغت در جدول جو

بی جواز
(جَ)
بی اجازه. بدون اجازه. بی رخصت:
بدو پهلوان گفت کای دیوساز
چرا رفتی از نزد من بی جواز؟
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 2650)
لغت نامه دهخدا
بی جواز
بدون اجازه و رخصت
تصویری از بی جواز
تصویر بی جواز
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی نماز
تصویر بی نماز
کسی که نماز نخواند، حائض
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی نیاز
تصویر بی نیاز
کسی که احتیاج به کسی یا چیزی ندارد، کنایه از توانگر، چیزدار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی خواب
تصویر بی خواب
آنکه نتواند بخوابد، کسی که به خواب نرود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی دوام
تصویر بی دوام
آنچه زود فرسوده و نابود شود، ناپایدار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی توان
تصویر بی توان
ضعیف، سست، ناتوان، فقیر، من، بنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی سواد
تصویر بی سواد
کسی که خواندن و نوشتن نداند
فرهنگ فارسی عمید
(جَ)
آنکه قابل جواب نباشد. (آنندراج). بی پاسخ و غیرمقبول. (ناظم الاطباء). سخن که نتوان آنرا جواب گفت. (یادداشت بخط مؤلف) :
عین صواب و مسئله بی جواب.
سعدی.
خجالت میکشم از نامه های بی جواب خود
که بار خاطر آن رخنۀ دیوار میگردد.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بی زوال
تصویر بی زوال
همیشگی، باقی، جاوید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نی نواز
تصویر نی نواز
آنکه نی را بنوازش در آورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی دوام
تصویر بی دوام
فرسوند نماندنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی روان
تصویر بی روان
بی جان و روح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی سواد
تصویر بی سواد
برانی: نافرهخته کانا آنکه خواندن و نوشتن ندارند، بی علم بی معرفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی جرات
تصویر بی جرات
بزدل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی جوهر
تصویر بی جوهر
ناهنرمند و نادان و بیعقل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی حواس
تصویر بی حواس
پریشان سر در گم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی گواه
تصویر بی گواه
بی برهان، بی دلیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی نیاز
تصویر بی نیاز
غیر محتاج و توانگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی جواب
تصویر بی جواب
بی پاسخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی جرات
تصویر بی جرات
بزدل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی حواس
تصویر بی حواس
پریشان، بی هوش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی دوام
تصویر بی دوام
زود گذر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی جواب
تصویر بی جواب
بی پاسخ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی سواد
تصویر بی سواد
Illiterate, Uneducated
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی خواب
تصویر بی خواب
Sleepless
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی سواد
تصویر بی سواد
безграмотный , необразованный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی خواب
تصویر بی خواب
бессонный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی سواد
تصویر بی سواد
Analphabet, ungebildet
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بی خواب
تصویر بی خواب
schlaflos
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بی سواد
تصویر بی سواد
безграмотний , неосвічений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بی خواب
تصویر بی خواب
безсонний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بی سواد
تصویر بی سواد
analfabeta, nieoświadczony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بی خواب
تصویر بی خواب
bezsenny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بی سواد
تصویر بی سواد
文盲的 , 未受教育的
دیکشنری فارسی به چینی